عروسکم 10 ماهه شد
مامانی امروز آخرین روز از 9 ماهگیته ....و فردا 10 ماهه میشی....
توی این ماه خیلی کارا یاد گرفتی و کلا اخلاقت تا حدی عوض شده ....استقلال پیدا کردی و تا کاری رو دلت نخواد نمی تونم برات انجام بدم ....غذا خوردنت باید همراه با موزیک باشه....برات چند تا کلیپ ضبط کردم که خیلی دوستشون داری ..و فقط با اونا و البته نشسته غذا می خوری و ............اگه آهنگ شاد باشه شروع میکنی به دست زدن و یه کمی به حساب خودت می رقصی..............................................
بازی تپ تپ خمیر رو یاد گرفتی و وقتی میگیم دست کی بالا دستتو می بری بالا ...قربون اون دستت بشم ....
لی لی حوضی رو هم بلدی ........
شبا هم اینقدر غلط میزنی که نگو .........
و یه کار دیگه این که یاد گرفتی الکی لب می چینی ...این قدر ناز میشی که دلم می خواد بخورمت....حالا اگه موفق شدم از این حالتا عکس بگیرم برات اینجا میذارم..............
و یه کار دیگه که من دوست ندارم ترسو شدی ...از کوچیکترین چیزا می ترسی . شروع میکنی به گریه کردن....تو باید شجاع باشی مامانی ........
و دیگه این که سر سری هم یاد گرفتی.......و می تونی نشسته خودتو به هر چی می خوای برسونی.....
خلاصه که خیلی خانوم شدی .....
این وبلاگ متعلق به تنها ستاره زندگیمه ...اولین ثمره عشق من و همسرم.... ...که در تاریخ 24 شهریور 89 ساعت 9:45 به روش سزارین توسط دستان پر مهر خانم دکتر آهنچیان در بیمارستان مهر به دنیا آمد.....اینجا دفترچه خاطراتی است که تمام احساس مادریم رو برای دخترم به نگارش در می آورم .....باشد که روزی دخترم نویسنده این وبلاگ باشد .....